اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

نفس مامانی و بابایی

كوتاهي مو

انگار هر چي مامان توبه ميكنه كه موهاي شما رو كوتاه نكنه هيچ تاثيري نداره انقدر كه اطرافيان به مامان فشار آوردن كه موهاي شما رو كوتاه كنه باز هم مامان شما رو برد به آرايشگاه و اين دفعه موهاي شما رو خيلي كوتاه كرد بايد بگم كه مامان اولش اصلا نترسيدي ولي بعدش ديگه نميتونستيم شما رو روي صندلي نگه داريم تا آقاي آرايشگر موهاي شما رو مرتب كنه ولي بعد از اتمام اصلاح قيافه شما خيلي تغيير كرد و خودتم خيلي تعجب كرده بودي از خودت اين هم چند تا عكس بعد از اصلاح سر ...
22 ارديبهشت 1393

صندلي ماشين

بلاخره مامان تصميم گرفت كه وقتي شما رو ميخواد از خونه مامان جون ببره به خونه شما ديگه روي صندلي ماشين بشيني آخه كريرر شما براتون كوچيك شده و پاهاتون ميزد بيرون ولي با تمام استرس ها شما خوب كنار اومدي فقط 2-3 روز  اول خيلي گريه ميكردي انگار توش راحت نبودي و نميتونستي توش بخوابي و ماماني بايد يه جوري شما رو سرگرم ميكرد و طي مسير هم بايد چند باري نگه ميداشت و شما رو ساكت ميكرد ولي خدا رو شكر بعد از چند روز بهش عادت كردي و وقتي ميومدي سوار ماشين بشي و صندلي ماشينت رو نميديدي با تعجب بهم نگاه ميكردي و با زبون بي زبوني بهم  ميگفتي صندلي ماشين نيست  و تا مامان ميخواست صندلي رو برات ببنده كلي شيطنت ميكردي كه ماماني واقعا كفرش در مي او...
15 ارديبهشت 1393
1